گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
يادداشت درباره نهضت حسينی

آقای صالحی نجف آبادی در مقدمه كتاب خود ( 1 ) می‏گويند : " در
موضوع حادثه كربلا دو نوع اظهار نظر افراطی و تفريطی شده است . يكی اينكه‏
قيام حسينی يك انقلاب نارس و يك شورش حساب نشده و يك كودتای‏
نافرجام بوده و نظم عمومی را به هم می‏زده و طرف ناچار شده برای حفظ نظم‏
عمومی ، قيام را سركوب كند و به حكم دستور پيغمبر كه هر كس بخواهد ميان‏
امت اسلام تفرقه بيندازد با شمشير سركوبش كنيد ، او را سركوب كرده‏اند .
دسته دوم می‏گويند : حسين بن علی ( ع ) به دستور خاص و مخصوص خود ،
خود را به كشتن داده و را از اين قضيه را كسی نمی داند " .
اولا به قول دسته اول فرضا انقلاب حسينی را نارس و حساب نشده فرض‏
كنيم دليل نمی شود كه از آن به اخلال به نظم عمومی تعبير كنيم و عمل‏
مخالفين او را نيز تصحيح كنيم ، زيرا در
موردی كه حكومت فاسد است و فقط به دليل عدم امكانات ، شخص نبايد قيام‏
كند ، دليل نمی شود كه در صورت قيام ، كشتن او از طرف هيئت حاكمه جايز
باشد .
ثانيا شق سومی در كار است و آن اينكه امام حسين به حكم دستورهای كلی‏
اسلام قيام كند . اينگونه قيامها مشروط به اين نيست كه شرائط آنچنان‏
فراهم باشد كه به ثمر رسيدن قطعی باشد ، احتمال به ثمر رسيدن هم كافی‏
است . به علاوه در صورت به ثمر نرسيدن هم ضرری به اسلام وارد نمی آمده‏
بلكه جامعه را يك قدم به سوی ثمر و نتيجه نزديك كرده است . از كلمات‏
خود امام هم همين ترديد بر می‏آيد ، چنانكه از جمله‏ای كه در جواب "
فرزدق " شاعر هنگام خروج امام از مكه فرمود كه : « و ان حال القضاء دون‏
الرجاء فلن يتعد من كان الحق نيته و التقوی سريرته » [ آشكار است ] ( 1
) .
شق چهارم اينست كه با علم به كشته شدن قيام كرد ، ولی علم به كشته شدن‏
غير از علم به به ثمر نرسيدن و بی نتيجه ماندن است . زيرا اگر نتيجه‏
منحصر باشد به به دست گرفتن زعامت ، با كشته شدن ، نهضت عقيم می‏ماند ،
اما اگر هدف ، متزلزل كردن حكومت اموی و تفكيك آنها از اسلام و احياء
سنت امر به معروف و نهی از منكر باشد ، كشته شدن مساوی بی ثمر ماندن‏
نيست

اگر چنين قيامی كه پشت سرش قيامهای ديگری صورت گرفت نمی بود ، اسلام و
امويت آنچنان بهم آميخته می‏شد كه تفكيك آنها ممكن نبود ، و با زوال‏
امويها اسلام نيز از ميان رفته بود .
2 - درباره علل قيام حسين عليه السلام كه بحث می‏شود ، گاهی از ناحيه‏
امام بحث عنوان می‏شود كه انگيزه‏اش چه بود ؟ و گاهی از طرف دشمن مطلب‏
عنوان می‏شود كه انگيزه فشار آنها بر حسين بن علی ( ع ) چه بود ؟ آقای‏
صالحی انگيزه فشار را سه چيز دانسته است :
الف - تثبيت حكومت به واسطه اخذ بيعت . بيعت امام برای يزيد ارزش‏
فوق‏العاده داشت و بيعت نكردن او ضرر فراوان داشت . بيعت نكردن امام‏
در شرائط آنروز كه يك حكومت ديكتاتوری بيست ساله سقوط كرده بود
فوق‏العاده هيجان‏آور بود .
ب - عقده حقارت كه از سخنان يزيد در وقت آوردن سر امام به حضورش‏
پيداست كه تمسك كرد به آيه : « قل اللهم مالك الملك ». . . ( 1 )
ج - حس انتقامجوئی كه مربوط می‏شود به جريانات گذشته بنی‏هاشم و بنی‏
اميه . عمل جگر خوارگی هند و عكس‏العملهای مختلف ابوسفيان در طول تاريخ‏
گواه بر مطلب است . جنگ بدر احقادی در بنی اميه به وجود آورد . اشعار
يزيد :
ليت اشياخی ببدر شهدوا
. . . گواه مطلب است

مقايسه وضع امام حسين بعد از معاويه و استغاثه و استمداد مردم برای‏
بيعت ، با وضع حضرت امير بعد از قتل عثمان و طلب بيعت مردم . ايضا
مقايسه خود اين مردم با خود آن مردم .
4 - به عقيده آقای صالحی در قيام ابتدائی بايد احتمال شكست از احتمال‏
موفقيت كمتر باشد و گرنه جايز نيست ، ولی در قيام دفاعی احتمال موفقيت‏
هراندازه ضعيف باشد مشروع است .
ايشان تمام اهميت را در ناحيه احتمال ذكر كرده‏اند كه اگر ظن غالب‏
باشد جايز است والا جايز نيست ، در صورتی كه عمده جانب محتمل است .
بعضی از محتملها اگر احتمال موفقيت نود درصد هم باشد در مقابل احتمال از
دست دادن جايز نيست ولی بعضی محتملها اگر احتمال موفقيت فوق العاده‏
ضعيف هم باشد باز هم قيام جايز است .
5 - به عقيده آقای صالحی قيام امام با تهاجم دستگاه حاكمه شروع شده و
چهار مرحله داشته است :
الف - از وقتی كه به مكه رفت تا وقتی كه تصميم داشت در مكه بماند .
ب از هنگامی كه تصميم گرفت به كوفه برود تا برخورد با حر رياحی .
ج - از برخورد با حر تا شروع جنگ .
د - مرحله جنگ .
از اين چهار مرحله ، مرحله اول و سوم و چهارم دفاعی بوده ، و مرحله دوم‏
نيمه دفاعی و نيمه ابتدائی بوده است .
6 - آقای صالحی در صفحه 64 كتاب خود ( نسخه
خطی ) مدعی می‏شود كه قبل از تقاضای بيعت از امام ، امام قصد مخالفت‏
نداشت و اگر چنين تقاضائی از او نمی كردند او هرگز قيام نمی‏كرد همچنانكه‏
در زمان معاويه نكرد و در نامه‏ای كه " رجال كشی " طبع نجف ص 49 و "
الامامة و السياسة " جلد 1 ص 181 نقل كرده‏اند ، امام در آخر نامه خود
نوشته است : " « و ما اريد لك حربا و لا عليك خلافا » " ( 1 ) و فرقی‏
ميان دو حكومت " معاويه و يزيد " نيست .
جواب اين است كه اولا ميان دو حكومت از نظر شرائط قيام كه دومی‏
حكومتی نو بنياد بود و سكوت در مقابل او مداهنه تلقی می‏شد بر خلاف‏
حكومت معاويه ، و هم از نظر شرائط واقعی كه حكومت معاويه حكومت بی دين‏
و عاقلی بود بر خلاف حكومت يزيد ، و لهذا حكومت يزيد بيشتر از معاويه‏
تحت تأثير مسيحيها بود ،خطی ) مدعی می‏شود كه قبل از تقاضای بيعت از امام ، امام قصد مخالفت‏
نداشت و اگر چنين تقاضائی از او نمی كردند او هرگز قيام نمی‏كرد همچنانكه‏
در زمان معاويه نكرد و در نامه‏ای كه " رجال كشی " طبع نجف ص 49 و "
الامامة و السياسة " جلد 1 ص 181 نقل كرده‏اند ، امام در آخر نامه خود
نوشته است : " « و ما اريد لك حربا و لا عليك خلافا » " ( 1 ) و فرقی‏
ميان دو حكومت " معاويه و يزيد " نيست .
جواب اين است كه اولا ميان دو حكومت از نظر شرائط قيام كه دومی‏
حكومتی نو بنياد بود و سكوت در مقابل او مداهنه تلقی می‏شد بر خلاف‏
حكومت معاويه ، و هم از نظر شرائط واقعی كه حكومت معاويه حكومت بی دين‏
و عاقلی بود بر خلاف حكومت يزيد ، و لهذا حكومت يزيد بيشتر از معاويه‏
تحت تأثير مسيحيها بود ، تفاوت بود . ثانيا اين امر با جمله‏
خود امام كه

فرمود : " « و علی الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد » " كه‏
در صفحه 36 كتاب خود از " مقتل خوارزمی " جلد 1 صفحه 184 نقل كرده‏
منافات دارد . [ از اين جمله ] معلوم می‏شود خود امام ، يزيد را با
معاويه متفاوت می‏دانسته است .
7 - در صفحه 67 از " مقتل خوارزمی " نقل می‏كند كه امام در مذاكراتش‏
با محمد ابن حنفيه فرمود : " « لو لم يكن فی الدنيا ملجا و لا ماوی لما
بايعت يزيد بن معاويه » " . اين جمله ، تصميم قاطع امام را بر عدم‏
بيعت می‏رساند ، و اين با آنچه آقای صالحی می‏گويد كه امام در اواخر حاضر
بود بيعت كند منافات دارد .
8 - در صفحه 70 مقايسه می‏كند خروج امام را از مدينه به مكه ، با
مهاجرت محرمانه پيغمبر اكرم از مكه به مدينه .
9 - در كتاب آقای صالحی دو مطلب خيلی به چشم می‏خورد . يكی اينكه خون‏
تا حد امكان نبايد ريخته شود و امنيت بايد محفوظ بماند . دوم اينكه‏
موفقيت منحصر است به تغيير فوری حكومت و به دست گرفتن زعامت .
10 - در صفحه 76 از " مقتل خوارزمی " صفحه 76 نقل می‏كند كه امام در
جواب ابن عباس فرمود : " « يا ابن عباس فما تقول فی قوم اخرجوا ابن‏
بنت رسول الله من وطنه و داره و موضع قراره و مولده و حرم رسوله و
مجاورش قبره و مسجده و موضع مهاجرته ، و تركوه خائفا مرعوبا لا يستقر فی‏
قرار و لا يأوی الی وطن يريدون بذلك قتله و سفك دمه »
در صفحه 79 از " تاريخ يعقوبی " جلد ( 2 ) صفحه 235 نقل می‏كند
كه ابن عباس در جواب نامه تشكر آميز يزيد از بيعت نكردن با ابن زبير
نوشت : " و ما انس من الاشياء فلست بناس اطرادك الحسين بن علی من‏
حرم رسول الله الی حرم الله و دسك اليه الرجال تغتاله فاشخصته من حرم‏
الله الی الكوفة " ( 1 ) .
اين قسمت مؤيد نقل معروف " طريحی " است كه سی نفر مأمور بودند كه‏
امام را ترور كنند ، و مؤيد اينست كه امام با عدم اعتماد به مردم كوفه‏
چاره‏ای نداشت از اينكه به طرف كوفه برود و به گفته آنها ترتيب اثر
بدهد .
همچنين از " ارشاد " مفيد ، صفحه 199 نقل می‏كند كه امام در جواب "
فرزدق " شاعر می‏گويد : " « لو لم اعجل لاخذت » " ( 2 ) .
شيخ مفيد گفته است : " و لم يتمكن من تمام الحج مخافة ان يقبض عليه‏
بمكة فينفذ به الی يزيد بن معاوية " ( 3 ) .
ايضا به نقل " مقتل خوارزمی " جلد 1 ص 226 امام در جواب " ابو هرش
ازدی " فرمود : « ان بنی‏امية قد اخذوا مالی فصبرت ، و شتموا عرضی‏
فصبرت ، و طلبوا دمی فهربت
آقای صالحی می‏گويند اينها مربوط است به اينكه امام قصد كوفه برای‏
تشكيل حكومت داشت . ولی به نظر می‏رسد مربوط است به امتناع شديد از
بيعت و عدم امنيت در مكه .
12 - امام می‏خواست زمام را به دست گيرد .
در نامه‏ای كه توسط " مسلم " فرستاد نوشت : " « ولعمری ما الامام الا
العامل بالكتاب و القائم بالقسط والدائن بدين الحق » " .
در خطابه‏ای كه در مقابل حر و اصحابش ايراد كرد فرمود : " « و نحن اهل‏
البيت اولی بولايه هذا الامر من هؤلاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيكم‏
بالجور والعدوان » " ( 1 ) .
" زهير بن القين " نيز در خطابه روز عاشورا با سخن از ناشايستگی‏
امويان و شايستگی حسين ( ع ) در ميان می‏آورد .
13 - به عقيده آقای صالحی پس از برخورد با " حر " ، امام وظيفه‏اش‏
عوض شد . در اين مرحله تمام كوشش امام حفظ جان خودش و برقراری صلح بود
و لهذا به آنها فرمود : " « و ان لم تفعلوا و كنتم لمقدمی كارهين و
لقدومی عليكم باغضين انصرفت منكم الی المكان الذی جئت منه اليكم » " (
2 ) .
در اينجا چند سؤال هست . اول اينكه فرض اين است كه امام در مكه نيز
مثل كوفه امنيت جانی نداشت . ثانيا آيا اگر امام بيعت می‏كرد ولو به‏
وسيله حر با ابن زياد ، باز هم متعرض امام
می‏شدند يا آزادش می‏گذاشتند و يا حداكثر او را نزد يزيد می‏بردند ؟ چرا
امام كه به قول صالحی طرفدار صلح بود ، به خاطر صلح ، در اين شرائط سخت‏
بيعت نكرد ؟
عين اين مطلب درباره جواب امام به عمر بن سعد نيز هست كه " طبری "
و " ارشاد " مفيد و " الاخبار الطوال " نقل كرده‏اند كه فرمود :
« فاما اذ كرهتمونی فانا انصرف عنكم » " ( 1 ) .
همچنين جمله امام در خطبه عاشورا : « ايها الناس اذ كرهتمونی فدعونی‏
انصرف الی مامنی من الارض » ( 2 ) . مخاطب امام در اين جمله‏ها ظاهرا
فقط مردم كوفه‏اند نه حكومت يزيد .
در صفحه 88 از " ذخائر العقبی " ص 149 و تاريخ " ابن عساكر " جلد
4 صفحه 334 و " سير النبلاء " صفحه 209 نقل می‏كند كه امام به آنها فرمود
: « الا تقبلون منی ما كان رسول الله يقبل من المشركين ؟ كان اذا جنح‏
احدهم للسلم قبل منه . قالوا : لا » ( 3 ) .
اين جمله بسيار مستبعد است خصوصا با توجه به اينكه مفاد « ان جنحوا
للسلم »معلوم نيست صلح باشد ، بلكه ظاهرا مقصود تسليم است ، و از
گفته‏های امام بر می‏آيد كه هيچگاه حاضر به تسليم نشده است .
14 - در صفحه 93 قول طبری را قبول می‏كند كه واقعا
امام سه پيشنهاد كرد :
الف - بازگشت به حجاز ، ( با آنكه حجاز مأمن نبود ( « لو ترك القطا
لنام » ) ( 1 ) .
ب - كوچ كردن به يكی از سرحدات .
ج - ملاقات با يزيد .
15 - آقای صالحی با اتكاء به آنچه از سيد مرتضی در " تنزيه الانبياء "
و شيخ طوسی در " تلخيص الشافی " نقل می‏كند مدعی است كه :
الف - امام پس از اطلاع از جريان كوفه و شكست نيروهای عراق و عدم‏
امكان مراجعت به حجاز مايل بود با يزيد ملاقات كند .
ب - اميد اينكه ملاقات با يزيد كار را به مسالمت حل كند وجود داشت .
ولی آقای صالحی توضيح نمی دهد كه با بيعت يا بدون بيعت . شق اول را
امام قبول نمی‏كرد و شق دوم را يزيد .
ج - يزيد نسبت به امام از ابن زياد ملايمتر بود ، و در حقيقت مايل به‏
كشتن امام نبود و امر به قتل امام نكرده بود .
د - امام يقين داشت كه اگر تسليم ابن زياد بشود ذليلانه كشته می‏شود .
نتيجه همه اينها اين است كه امام هيچگونه راه فراری نداشت ، قبل از
شنيدن جريان كوفه اميد پيروزی داشت ، اين اميد زياد هم بود ، بعد از اين‏
جريان حاضر شد به حجاز برود
نگذاشتند ، حاضر شد نزد يزيد برود نگذاشتند ، بنابر اين راهی جز كشته شدن‏
نداشت ، امر دائر بود كه ذليلانه به دست ابن زياد كشته شود يا غير
ذليلانه ، او راه غير ذليلانه را اختيار كرد ولی " مسلم " گول امان ابن‏
زياد را خورد و ذليلانه كشته شد ! بنابر اين هيچ شأن و مقام و حماسه‏ای‏
برای امام باقی نمی‏ماند !
آقای صالحی می‏نويسد اگر به امام اجازه می‏دادند كه به شام برود می‏رفت و
بيعت هم می‏كرد و اين بيعت ضرری نداشت . امام وقتی بيعت نكرد كه خيال‏
می‏كرد می‏تواند خلافت را از يزيد بگيرد اما وقتی كه ديد نمی‏تواند ، حاضر
بود بيعت هم بكند . و مدعی است كه امام سجاد بعدها با يزيد به وسيله‏
مسلم بن عقبه بيعت كرد . ( اين منافات دارد با آنچه در نمره 5 و نمره 7
نقل كرديم ) .
16 - نامه اكابر اهل كوفه به امام حسين به اين مضمون است :
اما بعد فالحمد الله الذی قصم عدوك الجبار العنيد الذی انتزی علی هذه‏
الامة فابتزها أمرها ، و غصبها فيئها ، و تأمر عليها بغير رضی منها ، ثم‏
قتل خيارها ، و استبقی شرارها ، و جعل مال الله دولة بين جبابرتها و
أغنيائها ، فبعدا له كما بعدت ثمود ، انه ليس علينا امام فأقبل لعل‏
الله يجمعنا بك علی الحق .
اين نامه را طبری ، " الامامة و السياسة " ، " كامل " ابن اثير ، "
ارشاد " مفيد ، " مقتل " خوارزمی و غيره نقل كرده‏اند
مضمون همين نامه كه محرك و انگيزه رجالی از قبيل سليمان بن صرد و
حبيب بن مظهر و غيره بود می‏تواند عامل محرك امام حسين ( ع ) به شمار
رود و چنين بوده است . خطابه امام در مقابل اصحاب خود و اصحاب حر در
ذو حسم مؤيد همين معنی است .
17 - آقای صالحی از " الاخبار الطوال " ص ، 210 و " ارشاد مفيد "
ص 182 نقل می‏كند كه اولين نامه اهل كوفه در دهم رمضان به امام رسيد يعنی‏
تقريبا در حدود پس از يك ماه از ورود امام به مكه .
18 - آقای صالحی می‏نويسد مسلم در 15 رمضان عازم كوفه شد و پنجم شوال‏
وارد كوفه شد ( مروج الذهب ، جلد 2 ص 86 ) يك ماه و هفت روز بررسی‏
كرد و در 12 ذی القعدش به امام گزارش كرد . ( ارشاد مفيد ص 201 )
و علی القاعده نامه مسلم پس از حدود 14 روز يعنی 27 ذی القعده به امام‏
رسيده است .
آيا امام در هشتم ذی الحجة حركت كرده است ؟
19 - در ص 161 نامه‏ای به نقل " تذكره " سبط و " تاريخ " ابن عساكر
از يزيد به ابن عباس نقل می‏كند كه معلوم می‏شود يزيد از روابط مكه و كوفه‏
كاملا آگاه بوده و ضمنا نصيحت و پيش بينی كرده است .
20 - آقای صالحی در صفحه 176 می‏گويد : از جمله امام : « فهلا لكم‏
الويلات تركتمونا و السيف مشيم ، و الجأش طامن
« و الرأی لما يستحصف » ( 1 ) فهميده می‏شود كه امام با اطمينان به ياری‏
كوفيان آمده است ، و اگر قبلا عدم آمادگی خود را اعلام می‏كردند امام چنين‏
تصميمی نمی‏گرفت و به كوفه نمی‏آمد .
پس اولا امام به قصد كربلا و به قصد كشته شدن نيامد .
ثانيا امام مطمئن شده بود به ياری كوفيان .
ثالثا اگر اين اطمينان پيدا نشده بود هرگز به كوفه نمی‏آمد ، كار ديگری‏
می‏كرد ، مثلا بيعت می‏كرد و تسليم می‏شد ! . ( ولی اين استنتاجها غلط است‏
. آمدن امام به كوفه از باب اقل الخطرين يا الخطرات بود . اين جمله‏ها
از نظر تكليف خود مردم كوفه است نه از نظر تصميم امام ) .
21 - آقای صالحی می‏نويسد منشأ اين تصور كه امام از اول به قصد كربلا و
برای كشته شدن بيرون آمده است پنج چيز است :
الف - سر قبر پيغمبر اكرم خواب ديد .
ب - حديث « ان الله شاء ان يراك قتيلا » .
ج - خطبه « خط الموت علی ولد آدم »
د - خطبه‏ای كه در آن اين جمله است : « لا اری الموت الا سعادش » . . .
ه - حديث منسوب به ام‏سلمه و داستان خاك و شيشه .
اما داستان خواب را " خوارزمی " از " ابن اعثم كوفی
نقل كرده كه قابل اعتماد نيست و ديگران مثل " امالی " صدوق ( به نقل‏
بحار ، جلد 10 ) كه از محمد بن عمر بغدادی نقل كرده ، تحت تأثير ابن‏
اعثم كوفی بوده‏اند ( 1 ) .
و همچنين " روضة الصفا " ، " روضة الشهداء " ، " تسلية المجالس‏
" محمد بن ابيطالب حسينی ، " نفس المهموم " ، " ناسخ التواريخ " ،
همه بلا واسطه يا مع الواسطه به ابن اعثم اعتماد كرده‏اند .
22 - آقای صالحی مدعی است كه خطبه « خط الموت. . . فمن كان باذلا فينا
مهجته » . . . را به اين ترتيب و با ذكر اينكه هنگام حركت از مكه انشاء
شده است فقط " لهوف " نقل كرده است . در

پاورقی :
1 - علاوه بر نقل ابن اعثم كوفی و صدوق ، ابن اثير نيز در جلد 3 صفحه‏
277 می‏گويد امام در جواب . . . فرمود : خوابی ديده‏ام كه آنرا نقل نخواهم‏
كرد . و چنانكه می‏دانيم روايات ائمه آنرا نقل كرده‏اند . در مقتل‏

ابومخنف نيز می‏گويد : و ذكر عمار فی حديثه : ان الحسين ( ع ) لما خرج‏
من المدينه أتی قبر الرسول ( ص ) فالتزمه و بكی بكاء شديدا و سلم عليه و
قال : بأبی أنت و أمی يا رسول الله لقد خرجت من جوارك كرها ، و فرق‏
بينی و بينك ، و أخذت با لانف قهرا أن أبايع يزيد بن معاوية شارب‏
الخمور و راكب الفجور و ان فعلت كفرت و ان أبيت قتلت علينا أنا خارج‏
من جوارك علی الكره منی فعليك منی السلام يا رسول الله . ثم عن عليه‏
الكری ساعة فأجزعته أنه رأی رسول الله ( ص ) فی منامه و قد وقف به و
سلم عليه و قال : يا بنی لقد لحق بی أبوك و أمك و أخوك و هم مجتمعون‏
فی دار الحيوان و لكنا مشتاقون اليك فعجل بالقدوم علينا . و اعلم يا بنی‏
أن لك فی الجنة درجة مغشاش بنور الله فلست تنالها الا بالشهادش ، و ما
" مقتل " خوارزمی با اختلافی در الفاظ آمده است ولی نوشته است كه اين‏
خطبه را امام در روز عاشورا انشاء فرمود . و جمله « فمن كان باذلا فينا
مهجته » اصلا در آنجا نيست . به علاوه آنچه خوارزمی آورده اين است :
" « ايها الناس خط الموت علی بنی‏آدم كمخط القلادش علی جيد الفتاش . و
ما اولهنی الی اسلافی اشتياق يعقوب الی يوسف ، و ان لی مصرعا انا لاقيه .
كأنی انظر الی اوصالی تقطعها وحوش الفلوات عبرا و عفرا قد ملات منی‏
اكراشها ، رضا الله رضانا اهل البيت ، نصبر علی بلائه ليوفينا اجور
الصابرين ، لن تشذ عن رسول الله لحمته و عترته و لن تفارقه اعضاؤه و هی‏
مجموعة له فی حظيرش القدس تقربها عينه و تنجز فيهم عدته » " ( 1 ) .
23 - " اثبات الوصية " مسعودی ص 139 روايت معروف " ام‏سلمه " و
" قارورش " و ارائه دادن اباعبدالله صحنه كربلا را به ام‏سلمه نقل می‏كند
. آقای صالحی اين جريان را با جريان عادی زندگی امام منافی می‏داند و اين‏
روايت را رد می‏كند .
24 - آقای صالحی در صفحه 196 مكرر كتاب خود پس
از انكار روايت " اثبات الوصية " روايات زيادی را كه حكايت می‏كند
رسول خدا مقداری از تربت به ام سلمة داد كه آن را به عنوان علامت شهادت‏
امام حسين نگهداری كند نقل و قبول می‏كند .
25 - يكی از سؤالات مهم اين است كه چرا امام پس از وصول خبر شهادت‏
مسلم در كوفه و تسلط ابن زياد ، باز هم حركت به كوفه را ادامه داد ؟
مخصوصا پس از استماع خبر شهادت مسلم اين آيه را خواند : « من المؤمنين‏
رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ينتظر و ما
بدلوا تبديلا »( 1 ) .
26 - يكی ديگر اين است كه اگر به قول آقای صالحی امام حتی الامكان از
ريختن خون پرهيز داشت و علت تسليم نشدن اين بود كه به هر حال به دست‏
پسر زياد كشته می‏شد ، چرا از كشته شدن ياران و فرزندان خود جلوگيری نكرد
؟ برای عباس بن علی و برادران او امان آمد ، ديگران نيز به نص خود امام‏
كسی به آنها كار نداشت ، چرا امام حاضر شد كه آنها هم كشته شوند ؟ به‏
علاوه اگر امام تسليم ابن زياد می‏شد صدها نفر از مردم كوفه كه در لشكر ابن‏
زياد بودند كشته نمی‏شدند . آن هم نوعی خونريزی بود .
27 - امام پس از آنكه پيك مخصوص از كوفه می‏رسد ( از طرف محمد اشعث‏
و به وصيت مسلم ) ، در ميان مردم خطبه می‏خواند و عده‏ای را كه به طمع‏
آمده‏اند و وسط راه ملحق شده‏اند
بر می‏گرداند ولی خود همچنان به طرف كوفه می‏رود . چرا ؟
28 - آقای صالحی برخورد با " حر " را از آن جهت مرحله تازه‏ای‏
می‏خواند كه " حر " مأموريت دارد امام را دست بسته تسليم ابن زياد كند
، و با اين طرز ورود به كوفه احتمال هيچگونه مساعدتی از ناحيه مردم وجود
ندارد .
29 - آقای صالحی از " الاخبار الطوال " ص 227 نقل می‏كند كه پس از
آنكه نامه معروف ابن زياد - كه راه را منحصر كرده بود به تسليم يا
شهادت - به عمر سعد ، به امام ابلاغ شد ، فرمود : « فهل هو الا الموت ؟
فمرحبا به » ( 1 ) .
30 - آقای صالحی می‏نويسد ( تقريبا ) در آخر روز پنجم محرم فرمان ابن‏
زياد رسيد كه حسين بايد بيعت كند تا بعد درباره او تصميم بگيريم ، و
تقريبا در آخر روز ششم جواب امام كه هرگز تسليم نمی‏شوم به او ابلاغ شده‏
است ، و در آخر روز هفتم دستور رسيده است كه آب را بر حسين و اصحابش‏
ببند .
31 - آيا نمی توان گفت كه پيشنهاد امام به اينكه از كوفه مراجعت كند
، پس از آنكه خود به پای خود آمده است ، برای اين بوده كه انقلاب را
شديدتر كند و دامن بزند ؟ همانطور كه شمر آنگاه كه ابن زياد می‏خواست‏
پيشنهاد عمر سعد را بپذيرد گفت اگر حسين از چنگال تو خلاص شود او قويتر
و تو ضعيفتر خواهی بود .
32 - يكی ديگر از مطالب و سؤالات اينست كه امام چرا به مردم بصره‏
نامه نوشت و آنها را دعوت كرد ؟ آيا اين دعوت جز
دعوت به قيام عليه حكومت بود ؟ آيا جز نوعی دعوت به شورش و انقلاب‏
بود ؟ بالاتر اينكه چرا شب عاشورا حبيب بن مظهر را به ميان بنی اسد برای‏
دعوت آنها فرستاد ؟ چرا برادران و فرزندان و ياران خاص خود را در شب‏
عاشورا الزام به رفتن نكرد كه خونی نريزد ؟
33 - عجيب است كه آقای صالحی كه در تمام كتابش كوشش دارد كه‏
ابتدائی بودن قيام حسينی را نفی كند ، در صفحه 299 بخش چهارم پس از
آنكه اوضاع حكومت يزيد را از تحليل حرامها و تحريم حلالها و ظلمها و
استثمارها و غيره بيان می‏كند و آنها را با مواد خطبه امام در بيضه تطبيق‏
می‏كند ، می‏گويد : " اگر در اين شرائط از هيچ حلقومی ندائی بر نمی خاست‏
و اگر به فرض محال امام حسين تسليم بی قيد و شرط يزيد می‏شد ، در اين‏
صورت كشورهای ديگر ، اسلام را در قالب يزيد بن معاويه می‏شناختند ، زيرا
رئيس كشور اسلامی اگر هيچ مخالفی ( و معترضی ) نداشته باشد ، در نظر
دنيای خارج نماينده روح اسلام است ، آنگاه بيگانگان می‏گفتند كشور اسلامی‏
يعنی كشور ظلم و بيدادگری . . . حسين بن علی ( ع ) كه افق ديدش از مردم‏
عادی خيلی وسيعتر است چون اسلام را از نظر موقعيت خارجی و جهانی در چنين‏
وضعی می‏بيند وقتی كه به وی می‏گويند با يزيد بيعت كن ، می‏گويد : « و علی‏
الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد » . ( مقتل خوارزمی ، ج 1 ،
ص 184 " .
اين مطلب خود می‏رساند كه گاهی يك اعتراض و اظهار وجود آنقدر ارزش‏
دارد كه صدها نفر به خاطرش كشته شوند . پس
چرا خود آقای صالحی اينقدر از اينكه امام حسين معترض باشد امتناع دارد ؟
آنگاه می‏گويد : " از اين رو حسين بن علی تصميم می‏گيرد مقاومت كند . .
. تا دنيای خارج بداند اسلام را از دريچه افكار حسين بن علی و در قالب‏
فرزند پيغمبر بايد شناخت نه در قالب يزيد . . . تا دنيای خارج بداند
اسلام ، حسين ، فرزند برومندی را تربيت كرده است كه در راه دفاع از
انسانيت و عدالت و در راه آزادی و حريت و تقوا و فضيلت عاشقانه‏
جانبازی می‏كند . بنابر اين دفاع از موقعيت جهانی و بين المللی اسلام را
بايد جزئی از هدف وسيع و همه جانبه فرزند پيغمبر ( ص ) دانست " .
34 - آقای صالحی می‏گويد بعضی مثل " موسيوماريين " آلمانی در "
السياسة الحسينية " معتقدند كه امام حسين عمدا خواست صحنه مظلوميت‏
بسازد و مقدمات شهادت هر چه فجيعتر خود را فراهم كند تا بهتر و بيشتر
احساسات مردم را به نفع بنی هاشم و عليه امويها برانگيزد .
" ماربين " گفته است : " چندين سال متوالی حسين ( ع ) تدارك كشته‏
شدن خود را ديد و مقصدی بسيار عالی مد نظر داشت " ( ص 33 )
ايضا گفته است : " حسين بن علی چون قصدی جز كشته شدن كه مقدمه آن‏
خيالات عالی ( روليسيون ) مقدس بود مد نظر نداشت ، بزرگترين وسيله را
بی كسی و مظلوميت دانسته و اختيار كرد تا مصائب وی در قلوب مؤثر واقع‏
گردد . " ( ص 25 ) .
گفته است : " حسين ( ع ) در افشای ظلم و ستم بنی اميه و

ابراز خيالاتشان در عداوت بنی‏هاشم و اولاد محمد ( ص ) دقيقه‏ای فروگذار
ننمود " ( ص 26 ) .
درباره طفل شيرخوار گفته است : " با آنهمه مصائب جانكاه و افكار
متراكمه و عطش و كثرت جراحات ، باز هم از مقصد عالی خود ( تحريك‏
احساسات ) صرف نظر ننمود و با اينكه می‏دانست بر فرزند صغيرش ، بنی‏
اميه رحم نخواهند كرد ، محض بزرگ ساختن مصائب ، خود او را بر سر دست‏
گرفته به ظاهر التجای آب برايش كرد و با تير جواب شنيد . "
35 - آقای صالحی در بخش آخر كتاب خود ص 309 مغالطه می‏كند و می‏گويد :
" ما معنی صحيح و قابل قبولی برای اين تعبير : " با كشتن امام حسين‏
اسلام زنده شد " تصور نمی كنيم ، چه زنده شدن اسلام به معنی عمل كردن به‏
احكام اسلام باشد و چه به معنی فتوحات اسلامی باشد و چه به معنی ضعف‏
حكومت بنی اميه باشد و چه به معنی متشكل شدن شيعه باشد و چه به معنی‏
رسوا شدن بنی اميه باشد . چگونه ممكن است با كشتن رئيس اسلام و حافظ
قرآن ، اسلام زنده بشود ؟ ! " .
36 - آقای صالحی می‏نويسد : " عبيدالله از عمر سعد فرمان را مطالبه كرد
و عمر نمی‏داد و مسئوليت را به گردن عبيدالله می‏انداخت " .
عثمان بن زياد گفت : " دوست داشتم همه فرزندان زياد تا قيامت ذليل‏
باشند و حسين بن علی كشته نشود " . ( طبری ، جلد 4 ، ص 375 ) .
" مرجانه " مادر ابن زياد گفت : " يا خبيث قتلت ابن

رسول الله ، والله لا تری الجنة ابدا " ( 1 ) . ( تذكره سبط ص 259 )
يحيی بن الحكم ( برادر مروان حكم ) گفت : " بين شما و پيغمبر خدا در
روز قيامت جدائی افتاد . من ديگر در هيچ كاری با شما شركت نمی كنم " .
( طبری ، جلد 4 ، ص 356 )
يحيی بن الحكم وقتی كه سر امام را مقابل يزيد ديد ، از روی ناراحتی و
تأسف گفت : " سميه بايد فرزندانش به عدد ريگهای بيابان باشد ولی‏
فرزندان دختر پيغمبر بايد كشته و نابود گردند " ( طبری ، جلد 4 ، ص 352
)
هند زن يزيد وقتی كه از ماجرا آگاه شد خود را در لباس مخصوص مستور
كرد و از اندرون خانه به مجلس مردان آمد و گفت : آيا اين سر حسين فرزند
فاطمه است ؟ يزيد گفت : آری ، سر حسين فرزند فاطمه است ؟ تو برای او
گريه و عزاداری كن . خدا بكشد ابن زياد را كه در كشتن او تعجيل كرد . (
طبری ، جلد 4 ، ص 356 )
به نظر من از اينها بالاتر اينكه معاويه پسر يزيد خود را از خلافت خلع‏
كرد و بر يزيد و بر معاويه لعنت فرستاد و حق را به جانب حسين ( ع ) و
علی ( ع ) داد . عليهذا بزرگترين اثر حادثه كربلا اين بود كه پرده نفاق را
دريد و حساب سلطنت عملا از حساب دين جدا شد ، و اگر حادثه كربلا نبود ،
امويين به نام دين بر مردم حكومت می‏كردند و البته اين چسبيدن آنها به‏
دين ، در نظر عده‏ای آنها را تبرئه می‏كرد و در نظر عده بيشتری دين را
ملوث می‏نمود
حداقل اثر قيام حسينی اين بود كه ميان خلفا و دين برای هميشه تفكيك شد
.
يكی ديگر از آثار اين بود كه درجه محبوبيت امام حسين فوق العاده بالا
رفت ، واقعا " شهيد امت " ، " قهرمان فداكاری " در جهان اسلام‏
شناخته شد ، به صورت نيروئی مقدس درآمد ، مصداق : « ان الذين آمنوا و
عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا »( 1 ) شد . امام خود در روز
عاشورا - به نقل طبری ، ج 4 ، ص 346 ، و مقتل خوارزمی ، جلد 2 ، ص 34 -
فرموده است : " « و ايم الله انی لارجو ان يكرمنی الله بهوانكم »" (2).
37 - به عقيده آقای صالحی آنجا كه امام از تسليم امتناع می‏كند ، تسليم‏
به ابن زياد مراد است و اين غير از بيعت با يزيد است . به عقيده ايشان‏
امام حاضر بود با يزيد بيعت كند ولی حاضر نبود تسليم بلا شرط ابن زياد
شود ، زيرا قطع داشت كه او را ذليلانه می‏كشد .
38 - آقای غفاری در مقدمه " بررسی تاريخ عاشورا " پس از طرح يك‏
سلسله سؤالها از اين قبيل كه آيا عمل اباعبدالله فرار از بيعت بود يا
اجابت دعوت كوفيان و يا قيام و نهضت و ثوره و انقلاب ؟ ، خود شق سوم‏
را انتخاب می‏كند و مدعی می‏شود مقدمات و عللی پيدا شده بود كه ايجاب‏
می‏كرد امام قيام و اقدام كند و دلائل و قرائنی در دست است كه امام از
پيش در فكر نهضت
و انقلاب بوده است .
اما جريانهائی در زمان معاويه پيش آمده بود :
الف - از همه مهمتر موروثی كردن خلافت بود كه بزرگترين بدعتها به شمار
می‏رفت و در واقع جامه عمل پوشيدن به آرزوی ديرين ابوسفيان بود كه‏
تلقفوها تلقف الكرش ، اما والذی يخلف به ابوسفيان لا جنة و لا نار . در
مقابل چنين بدعتی سكوت جايز نبود .
ب - وضع شيعيان برخلاف قرارداد صلح امام حسن فوق العاده سخت و
غيرقابل تحمل بود . سياست اموی بر ريشه كن كردن اساس تشيع بود . معاويه‏
در يك بخشنامه می‏نويسد : " من اتهمتموه بموالاش هؤلاء القوم فنكلوا به و
اهدموا داره " ( 1 ) . در بخشنامه ديگری می‏نويسد : " انظروا الی من‏
قامت عليه البينه انه يحب عليا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا
عطاءه و رزقه " ( 2 ) . ( ابن ابی الحديد ، ج 3 ، ص 15 ، چاپ مصر ) .
ج - سب و لعن علی عليه السلام به طور رسمی در خطبه‏های نماز جمعه .
د - عدم قبول شهادت شيعيان و محروميت آنها از حقوق اجتماعی .
ه - قتل اكابر شيعيان از قبيل حجر بن عدی و رشيد
هجری به جرم تشيع .
و - اثر سوء تبليغات اموی و قراردادن معاويه در صف صحابه كبار به‏
طوری كه اگر وضع به همين منوال پيش می‏رفت روزی می‏رسيد كه مردم اسلام را
جز آنكه معاويه معرفی كرده نشناند .
اما جريان اينكه امام حسين از پيش در صدد اقدام بود :
مقدمه اين بحث بايد طرح شود كه روش حضرت امير و حضرت مجتبی و حضرت‏
سيدالشهدا و در حقيقت تابع يك اصل كلی بود و آن اينكه آنها در عين‏
اينكه خود را صاحب بالاستحقاق خلافت می‏دانستند ، هيچگاه فقط به خاطر غصب‏
خود خلافت قيام نمی‏كردند و از اصلی كه علی ( ع ) در موقع خلافت عثمان‏
فرمود پيروی می‏كردند : « والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن‏
فيها جور الا علی خاصة