يادداشت درباره نهضت حسينی
آقای صالحی نجف آبادی در مقدمه كتاب خود ( 1 ) میگويند : " در
موضوع حادثه كربلا دو نوع اظهار نظر افراطی و تفريطی شده است . يكی اينكه
قيام حسينی يك انقلاب نارس و يك شورش حساب نشده و يك كودتای
نافرجام بوده و نظم عمومی را به هم میزده و طرف ناچار شده برای حفظ نظم
عمومی ، قيام را سركوب كند و به حكم دستور پيغمبر كه هر كس بخواهد ميان
امت اسلام تفرقه بيندازد با شمشير سركوبش كنيد ، او را سركوب كردهاند .
دسته دوم میگويند : حسين بن علی ( ع ) به دستور خاص و مخصوص خود ،
خود را به كشتن داده و را از اين قضيه را كسی نمی داند " .
اولا به قول دسته اول فرضا انقلاب حسينی را نارس و حساب نشده فرض
كنيم دليل نمی شود كه از آن به اخلال به نظم عمومی تعبير كنيم و عمل
مخالفين او را نيز تصحيح كنيم ، زيرا در
موردی كه حكومت فاسد است و فقط به دليل عدم امكانات ، شخص نبايد قيام
كند ، دليل نمی شود كه در صورت قيام ، كشتن او از طرف هيئت حاكمه جايز
باشد .
ثانيا شق سومی در كار است و آن اينكه امام حسين به حكم دستورهای كلی
اسلام قيام كند . اينگونه قيامها مشروط به اين نيست كه شرائط آنچنان
فراهم باشد كه به ثمر رسيدن قطعی باشد ، احتمال به ثمر رسيدن هم كافی
است . به علاوه در صورت به ثمر نرسيدن هم ضرری به اسلام وارد نمی آمده
بلكه جامعه را يك قدم به سوی ثمر و نتيجه نزديك كرده است . از كلمات
خود امام هم همين ترديد بر میآيد ، چنانكه از جملهای كه در جواب "
فرزدق " شاعر هنگام خروج امام از مكه فرمود كه : « و ان حال القضاء دون
الرجاء فلن يتعد من كان الحق نيته و التقوی سريرته » [ آشكار است ] ( 1
) .
شق چهارم اينست كه با علم به كشته شدن قيام كرد ، ولی علم به كشته شدن
غير از علم به به ثمر نرسيدن و بی نتيجه ماندن است . زيرا اگر نتيجه
منحصر باشد به به دست گرفتن زعامت ، با كشته شدن ، نهضت عقيم میماند ،
اما اگر هدف ، متزلزل كردن حكومت اموی و تفكيك آنها از اسلام و احياء
سنت امر به معروف و نهی از منكر باشد ، كشته شدن مساوی بی ثمر ماندن
نيست
اگر چنين قيامی كه پشت سرش قيامهای ديگری صورت گرفت نمی بود ، اسلام و
امويت آنچنان بهم آميخته میشد كه تفكيك آنها ممكن نبود ، و با زوال
امويها اسلام نيز از ميان رفته بود .
2 - درباره علل قيام حسين عليه السلام كه بحث میشود ، گاهی از ناحيه
امام بحث عنوان میشود كه انگيزهاش چه بود ؟ و گاهی از طرف دشمن مطلب
عنوان میشود كه انگيزه فشار آنها بر حسين بن علی ( ع ) چه بود ؟ آقای
صالحی انگيزه فشار را سه چيز دانسته است :
الف - تثبيت حكومت به واسطه اخذ بيعت . بيعت امام برای يزيد ارزش
فوقالعاده داشت و بيعت نكردن او ضرر فراوان داشت . بيعت نكردن امام
در شرائط آنروز كه يك حكومت ديكتاتوری بيست ساله سقوط كرده بود
فوقالعاده هيجانآور بود .
ب - عقده حقارت كه از سخنان يزيد در وقت آوردن سر امام به حضورش
پيداست كه تمسك كرد به آيه : « قل اللهم مالك الملك ». . . ( 1 )
ج - حس انتقامجوئی كه مربوط میشود به جريانات گذشته بنیهاشم و بنی
اميه . عمل جگر خوارگی هند و عكسالعملهای مختلف ابوسفيان در طول تاريخ
گواه بر مطلب است . جنگ بدر احقادی در بنی اميه به وجود آورد . اشعار
يزيد :
ليت اشياخی ببدر شهدوا
. . . گواه مطلب است
مقايسه وضع امام حسين بعد از معاويه و استغاثه و استمداد مردم برای
بيعت ، با وضع حضرت امير بعد از قتل عثمان و طلب بيعت مردم . ايضا
مقايسه خود اين مردم با خود آن مردم .
4 - به عقيده آقای صالحی در قيام ابتدائی بايد احتمال شكست از احتمال
موفقيت كمتر باشد و گرنه جايز نيست ، ولی در قيام دفاعی احتمال موفقيت
هراندازه ضعيف باشد مشروع است .
ايشان تمام اهميت را در ناحيه احتمال ذكر كردهاند كه اگر ظن غالب
باشد جايز است والا جايز نيست ، در صورتی كه عمده جانب محتمل است .
بعضی از محتملها اگر احتمال موفقيت نود درصد هم باشد در مقابل احتمال از
دست دادن جايز نيست ولی بعضی محتملها اگر احتمال موفقيت فوق العاده
ضعيف هم باشد باز هم قيام جايز است .
5 - به عقيده آقای صالحی قيام امام با تهاجم دستگاه حاكمه شروع شده و
چهار مرحله داشته است :
الف - از وقتی كه به مكه رفت تا وقتی كه تصميم داشت در مكه بماند .
ب از هنگامی كه تصميم گرفت به كوفه برود تا برخورد با حر رياحی .
ج - از برخورد با حر تا شروع جنگ .
د - مرحله جنگ .
از اين چهار مرحله ، مرحله اول و سوم و چهارم دفاعی بوده ، و مرحله دوم
نيمه دفاعی و نيمه ابتدائی بوده است .
6 - آقای صالحی در صفحه 64 كتاب خود ( نسخه
خطی ) مدعی میشود كه قبل از تقاضای بيعت از امام ، امام قصد مخالفت
نداشت و اگر چنين تقاضائی از او نمی كردند او هرگز قيام نمیكرد همچنانكه
در زمان معاويه نكرد و در نامهای كه " رجال كشی " طبع نجف ص 49 و "
الامامة و السياسة " جلد 1 ص 181 نقل كردهاند ، امام در آخر نامه خود
نوشته است : " « و ما اريد لك حربا و لا عليك خلافا » " ( 1 ) و فرقی
ميان دو حكومت " معاويه و يزيد " نيست .
جواب اين است كه اولا ميان دو حكومت از نظر شرائط قيام كه دومی
حكومتی نو بنياد بود و سكوت در مقابل او مداهنه تلقی میشد بر خلاف
حكومت معاويه ، و هم از نظر شرائط واقعی كه حكومت معاويه حكومت بی دين
و عاقلی بود بر خلاف حكومت يزيد ، و لهذا حكومت يزيد بيشتر از معاويه
تحت تأثير مسيحيها بود ،خطی ) مدعی میشود كه قبل از تقاضای بيعت از امام ، امام قصد مخالفت
نداشت و اگر چنين تقاضائی از او نمی كردند او هرگز قيام نمیكرد همچنانكه
در زمان معاويه نكرد و در نامهای كه " رجال كشی " طبع نجف ص 49 و "
الامامة و السياسة " جلد 1 ص 181 نقل كردهاند ، امام در آخر نامه خود
نوشته است : " « و ما اريد لك حربا و لا عليك خلافا » " ( 1 ) و فرقی
ميان دو حكومت " معاويه و يزيد " نيست .
جواب اين است كه اولا ميان دو حكومت از نظر شرائط قيام كه دومی
حكومتی نو بنياد بود و سكوت در مقابل او مداهنه تلقی میشد بر خلاف
حكومت معاويه ، و هم از نظر شرائط واقعی كه حكومت معاويه حكومت بی دين
و عاقلی بود بر خلاف حكومت يزيد ، و لهذا حكومت يزيد بيشتر از معاويه
تحت تأثير مسيحيها بود ، تفاوت بود . ثانيا اين امر با جمله
خود امام كه
فرمود : " « و علی الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد » " كه
در صفحه 36 كتاب خود از " مقتل خوارزمی " جلد 1 صفحه 184 نقل كرده
منافات دارد . [ از اين جمله ] معلوم میشود خود امام ، يزيد را با
معاويه متفاوت میدانسته است .
7 - در صفحه 67 از " مقتل خوارزمی " نقل میكند كه امام در مذاكراتش
با محمد ابن حنفيه فرمود : " « لو لم يكن فی الدنيا ملجا و لا ماوی لما
بايعت يزيد بن معاويه » " . اين جمله ، تصميم قاطع امام را بر عدم
بيعت میرساند ، و اين با آنچه آقای صالحی میگويد كه امام در اواخر حاضر
بود بيعت كند منافات دارد .
8 - در صفحه 70 مقايسه میكند خروج امام را از مدينه به مكه ، با
مهاجرت محرمانه پيغمبر اكرم از مكه به مدينه .
9 - در كتاب آقای صالحی دو مطلب خيلی به چشم میخورد . يكی اينكه خون
تا حد امكان نبايد ريخته شود و امنيت بايد محفوظ بماند . دوم اينكه
موفقيت منحصر است به تغيير فوری حكومت و به دست گرفتن زعامت .
10 - در صفحه 76 از " مقتل خوارزمی " صفحه 76 نقل میكند كه امام در
جواب ابن عباس فرمود : " « يا ابن عباس فما تقول فی قوم اخرجوا ابن
بنت رسول الله من وطنه و داره و موضع قراره و مولده و حرم رسوله و
مجاورش قبره و مسجده و موضع مهاجرته ، و تركوه خائفا مرعوبا لا يستقر فی
قرار و لا يأوی الی وطن يريدون بذلك قتله و سفك دمه »
در صفحه 79 از " تاريخ يعقوبی " جلد ( 2 ) صفحه 235 نقل میكند
كه ابن عباس در جواب نامه تشكر آميز يزيد از بيعت نكردن با ابن زبير
نوشت : " و ما انس من الاشياء فلست بناس اطرادك الحسين بن علی من
حرم رسول الله الی حرم الله و دسك اليه الرجال تغتاله فاشخصته من حرم
الله الی الكوفة " ( 1 ) .
اين قسمت مؤيد نقل معروف " طريحی " است كه سی نفر مأمور بودند كه
امام را ترور كنند ، و مؤيد اينست كه امام با عدم اعتماد به مردم كوفه
چارهای نداشت از اينكه به طرف كوفه برود و به گفته آنها ترتيب اثر
بدهد .
همچنين از " ارشاد " مفيد ، صفحه 199 نقل میكند كه امام در جواب "
فرزدق " شاعر میگويد : " « لو لم اعجل لاخذت » " ( 2 ) .
شيخ مفيد گفته است : " و لم يتمكن من تمام الحج مخافة ان يقبض عليه
بمكة فينفذ به الی يزيد بن معاوية " ( 3 ) .
ايضا به نقل " مقتل خوارزمی " جلد 1 ص 226 امام در جواب " ابو هرش
ازدی " فرمود : « ان بنیامية قد اخذوا مالی فصبرت ، و شتموا عرضی
فصبرت ، و طلبوا دمی فهربت
آقای صالحی میگويند اينها مربوط است به اينكه امام قصد كوفه برای
تشكيل حكومت داشت . ولی به نظر میرسد مربوط است به امتناع شديد از
بيعت و عدم امنيت در مكه .
12 - امام میخواست زمام را به دست گيرد .
در نامهای كه توسط " مسلم " فرستاد نوشت : " « ولعمری ما الامام الا
العامل بالكتاب و القائم بالقسط والدائن بدين الحق » " .
در خطابهای كه در مقابل حر و اصحابش ايراد كرد فرمود : " « و نحن اهل
البيت اولی بولايه هذا الامر من هؤلاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيكم
بالجور والعدوان » " ( 1 ) .
" زهير بن القين " نيز در خطابه روز عاشورا با سخن از ناشايستگی
امويان و شايستگی حسين ( ع ) در ميان میآورد .
13 - به عقيده آقای صالحی پس از برخورد با " حر " ، امام وظيفهاش
عوض شد . در اين مرحله تمام كوشش امام حفظ جان خودش و برقراری صلح بود
و لهذا به آنها فرمود : " « و ان لم تفعلوا و كنتم لمقدمی كارهين و
لقدومی عليكم باغضين انصرفت منكم الی المكان الذی جئت منه اليكم » " (
2 ) .
در اينجا چند سؤال هست . اول اينكه فرض اين است كه امام در مكه نيز
مثل كوفه امنيت جانی نداشت . ثانيا آيا اگر امام بيعت میكرد ولو به
وسيله حر با ابن زياد ، باز هم متعرض امام
میشدند يا آزادش میگذاشتند و يا حداكثر او را نزد يزيد میبردند ؟ چرا
امام كه به قول صالحی طرفدار صلح بود ، به خاطر صلح ، در اين شرائط سخت
بيعت نكرد ؟
عين اين مطلب درباره جواب امام به عمر بن سعد نيز هست كه " طبری "
و " ارشاد " مفيد و " الاخبار الطوال " نقل كردهاند كه فرمود :
« فاما اذ كرهتمونی فانا انصرف عنكم » " ( 1 ) .
همچنين جمله امام در خطبه عاشورا : « ايها الناس اذ كرهتمونی فدعونی
انصرف الی مامنی من الارض » ( 2 ) . مخاطب امام در اين جملهها ظاهرا
فقط مردم كوفهاند نه حكومت يزيد .
در صفحه 88 از " ذخائر العقبی " ص 149 و تاريخ " ابن عساكر " جلد
4 صفحه 334 و " سير النبلاء " صفحه 209 نقل میكند كه امام به آنها فرمود
: « الا تقبلون منی ما كان رسول الله يقبل من المشركين ؟ كان اذا جنح
احدهم للسلم قبل منه . قالوا : لا » ( 3 ) .
اين جمله بسيار مستبعد است خصوصا با توجه به اينكه مفاد « ان جنحوا
للسلم »معلوم نيست صلح باشد ، بلكه ظاهرا مقصود تسليم است ، و از
گفتههای امام بر میآيد كه هيچگاه حاضر به تسليم نشده است .
14 - در صفحه 93 قول طبری را قبول میكند كه واقعا
امام سه پيشنهاد كرد :
الف - بازگشت به حجاز ، ( با آنكه حجاز مأمن نبود ( « لو ترك القطا
لنام » ) ( 1 ) .
ب - كوچ كردن به يكی از سرحدات .
ج - ملاقات با يزيد .
15 - آقای صالحی با اتكاء به آنچه از سيد مرتضی در " تنزيه الانبياء "
و شيخ طوسی در " تلخيص الشافی " نقل میكند مدعی است كه :
الف - امام پس از اطلاع از جريان كوفه و شكست نيروهای عراق و عدم
امكان مراجعت به حجاز مايل بود با يزيد ملاقات كند .
ب - اميد اينكه ملاقات با يزيد كار را به مسالمت حل كند وجود داشت .
ولی آقای صالحی توضيح نمی دهد كه با بيعت يا بدون بيعت . شق اول را
امام قبول نمیكرد و شق دوم را يزيد .
ج - يزيد نسبت به امام از ابن زياد ملايمتر بود ، و در حقيقت مايل به
كشتن امام نبود و امر به قتل امام نكرده بود .
د - امام يقين داشت كه اگر تسليم ابن زياد بشود ذليلانه كشته میشود .
نتيجه همه اينها اين است كه امام هيچگونه راه فراری نداشت ، قبل از
شنيدن جريان كوفه اميد پيروزی داشت ، اين اميد زياد هم بود ، بعد از اين
جريان حاضر شد به حجاز برود
نگذاشتند ، حاضر شد نزد يزيد برود نگذاشتند ، بنابر اين راهی جز كشته شدن
نداشت ، امر دائر بود كه ذليلانه به دست ابن زياد كشته شود يا غير
ذليلانه ، او راه غير ذليلانه را اختيار كرد ولی " مسلم " گول امان ابن
زياد را خورد و ذليلانه كشته شد ! بنابر اين هيچ شأن و مقام و حماسهای
برای امام باقی نمیماند !
آقای صالحی مینويسد اگر به امام اجازه میدادند كه به شام برود میرفت و
بيعت هم میكرد و اين بيعت ضرری نداشت . امام وقتی بيعت نكرد كه خيال
میكرد میتواند خلافت را از يزيد بگيرد اما وقتی كه ديد نمیتواند ، حاضر
بود بيعت هم بكند . و مدعی است كه امام سجاد بعدها با يزيد به وسيله
مسلم بن عقبه بيعت كرد . ( اين منافات دارد با آنچه در نمره 5 و نمره 7
نقل كرديم ) .
16 - نامه اكابر اهل كوفه به امام حسين به اين مضمون است :
اما بعد فالحمد الله الذی قصم عدوك الجبار العنيد الذی انتزی علی هذه
الامة فابتزها أمرها ، و غصبها فيئها ، و تأمر عليها بغير رضی منها ، ثم
قتل خيارها ، و استبقی شرارها ، و جعل مال الله دولة بين جبابرتها و
أغنيائها ، فبعدا له كما بعدت ثمود ، انه ليس علينا امام فأقبل لعل
الله يجمعنا بك علی الحق .
اين نامه را طبری ، " الامامة و السياسة " ، " كامل " ابن اثير ، "
ارشاد " مفيد ، " مقتل " خوارزمی و غيره نقل كردهاند
مضمون همين نامه كه محرك و انگيزه رجالی از قبيل سليمان بن صرد و
حبيب بن مظهر و غيره بود میتواند عامل محرك امام حسين ( ع ) به شمار
رود و چنين بوده است . خطابه امام در مقابل اصحاب خود و اصحاب حر در
ذو حسم مؤيد همين معنی است .
17 - آقای صالحی از " الاخبار الطوال " ص ، 210 و " ارشاد مفيد "
ص 182 نقل میكند كه اولين نامه اهل كوفه در دهم رمضان به امام رسيد يعنی
تقريبا در حدود پس از يك ماه از ورود امام به مكه .
18 - آقای صالحی مینويسد مسلم در 15 رمضان عازم كوفه شد و پنجم شوال
وارد كوفه شد ( مروج الذهب ، جلد 2 ص 86 ) يك ماه و هفت روز بررسی
كرد و در 12 ذی القعدش به امام گزارش كرد . ( ارشاد مفيد ص 201 )
و علی القاعده نامه مسلم پس از حدود 14 روز يعنی 27 ذی القعده به امام
رسيده است .
آيا امام در هشتم ذی الحجة حركت كرده است ؟
19 - در ص 161 نامهای به نقل " تذكره " سبط و " تاريخ " ابن عساكر
از يزيد به ابن عباس نقل میكند كه معلوم میشود يزيد از روابط مكه و كوفه
كاملا آگاه بوده و ضمنا نصيحت و پيش بينی كرده است .
20 - آقای صالحی در صفحه 176 میگويد : از جمله امام : « فهلا لكم
الويلات تركتمونا و السيف مشيم ، و الجأش طامن
« و الرأی لما يستحصف » ( 1 ) فهميده میشود كه امام با اطمينان به ياری
كوفيان آمده است ، و اگر قبلا عدم آمادگی خود را اعلام میكردند امام چنين
تصميمی نمیگرفت و به كوفه نمیآمد .
پس اولا امام به قصد كربلا و به قصد كشته شدن نيامد .
ثانيا امام مطمئن شده بود به ياری كوفيان .
ثالثا اگر اين اطمينان پيدا نشده بود هرگز به كوفه نمیآمد ، كار ديگری
میكرد ، مثلا بيعت میكرد و تسليم میشد ! . ( ولی اين استنتاجها غلط است
. آمدن امام به كوفه از باب اقل الخطرين يا الخطرات بود . اين جملهها
از نظر تكليف خود مردم كوفه است نه از نظر تصميم امام ) .
21 - آقای صالحی مینويسد منشأ اين تصور كه امام از اول به قصد كربلا و
برای كشته شدن بيرون آمده است پنج چيز است :
الف - سر قبر پيغمبر اكرم خواب ديد .
ب - حديث « ان الله شاء ان يراك قتيلا » .
ج - خطبه « خط الموت علی ولد آدم »
د - خطبهای كه در آن اين جمله است : « لا اری الموت الا سعادش » . . .
ه - حديث منسوب به امسلمه و داستان خاك و شيشه .
اما داستان خواب را " خوارزمی " از " ابن اعثم كوفی
نقل كرده كه قابل اعتماد نيست و ديگران مثل " امالی " صدوق ( به نقل
بحار ، جلد 10 ) كه از محمد بن عمر بغدادی نقل كرده ، تحت تأثير ابن
اعثم كوفی بودهاند ( 1 ) .
و همچنين " روضة الصفا " ، " روضة الشهداء " ، " تسلية المجالس
" محمد بن ابيطالب حسينی ، " نفس المهموم " ، " ناسخ التواريخ " ،
همه بلا واسطه يا مع الواسطه به ابن اعثم اعتماد كردهاند .
22 - آقای صالحی مدعی است كه خطبه « خط الموت. . . فمن كان باذلا فينا
مهجته » . . . را به اين ترتيب و با ذكر اينكه هنگام حركت از مكه انشاء
شده است فقط " لهوف " نقل كرده است . در
پاورقی :
1 - علاوه بر نقل ابن اعثم كوفی و صدوق ، ابن اثير نيز در جلد 3 صفحه
277 میگويد امام در جواب . . . فرمود : خوابی ديدهام كه آنرا نقل نخواهم
كرد . و چنانكه میدانيم روايات ائمه آنرا نقل كردهاند . در مقتل
ابومخنف نيز میگويد : و ذكر عمار فی حديثه : ان الحسين ( ع ) لما خرج
من المدينه أتی قبر الرسول ( ص ) فالتزمه و بكی بكاء شديدا و سلم عليه و
قال : بأبی أنت و أمی يا رسول الله لقد خرجت من جوارك كرها ، و فرق
بينی و بينك ، و أخذت با لانف قهرا أن أبايع يزيد بن معاوية شارب
الخمور و راكب الفجور و ان فعلت كفرت و ان أبيت قتلت علينا أنا خارج
من جوارك علی الكره منی فعليك منی السلام يا رسول الله . ثم عن عليه
الكری ساعة فأجزعته أنه رأی رسول الله ( ص ) فی منامه و قد وقف به و
سلم عليه و قال : يا بنی لقد لحق بی أبوك و أمك و أخوك و هم مجتمعون
فی دار الحيوان و لكنا مشتاقون اليك فعجل بالقدوم علينا . و اعلم يا بنی
أن لك فی الجنة درجة مغشاش بنور الله فلست تنالها الا بالشهادش ، و ما
" مقتل " خوارزمی با اختلافی در الفاظ آمده است ولی نوشته است كه اين
خطبه را امام در روز عاشورا انشاء فرمود . و جمله « فمن كان باذلا فينا
مهجته » اصلا در آنجا نيست . به علاوه آنچه خوارزمی آورده اين است :
" « ايها الناس خط الموت علی بنیآدم كمخط القلادش علی جيد الفتاش . و
ما اولهنی الی اسلافی اشتياق يعقوب الی يوسف ، و ان لی مصرعا انا لاقيه .
كأنی انظر الی اوصالی تقطعها وحوش الفلوات عبرا و عفرا قد ملات منی
اكراشها ، رضا الله رضانا اهل البيت ، نصبر علی بلائه ليوفينا اجور
الصابرين ، لن تشذ عن رسول الله لحمته و عترته و لن تفارقه اعضاؤه و هی
مجموعة له فی حظيرش القدس تقربها عينه و تنجز فيهم عدته » " ( 1 ) .
23 - " اثبات الوصية " مسعودی ص 139 روايت معروف " امسلمه " و
" قارورش " و ارائه دادن اباعبدالله صحنه كربلا را به امسلمه نقل میكند
. آقای صالحی اين جريان را با جريان عادی زندگی امام منافی میداند و اين
روايت را رد میكند .
24 - آقای صالحی در صفحه 196 مكرر كتاب خود پس
از انكار روايت " اثبات الوصية " روايات زيادی را كه حكايت میكند
رسول خدا مقداری از تربت به ام سلمة داد كه آن را به عنوان علامت شهادت
امام حسين نگهداری كند نقل و قبول میكند .
25 - يكی از سؤالات مهم اين است كه چرا امام پس از وصول خبر شهادت
مسلم در كوفه و تسلط ابن زياد ، باز هم حركت به كوفه را ادامه داد ؟
مخصوصا پس از استماع خبر شهادت مسلم اين آيه را خواند : « من المؤمنين
رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ينتظر و ما
بدلوا تبديلا »( 1 ) .
26 - يكی ديگر اين است كه اگر به قول آقای صالحی امام حتی الامكان از
ريختن خون پرهيز داشت و علت تسليم نشدن اين بود كه به هر حال به دست
پسر زياد كشته میشد ، چرا از كشته شدن ياران و فرزندان خود جلوگيری نكرد
؟ برای عباس بن علی و برادران او امان آمد ، ديگران نيز به نص خود امام
كسی به آنها كار نداشت ، چرا امام حاضر شد كه آنها هم كشته شوند ؟ به
علاوه اگر امام تسليم ابن زياد میشد صدها نفر از مردم كوفه كه در لشكر ابن
زياد بودند كشته نمیشدند . آن هم نوعی خونريزی بود .
27 - امام پس از آنكه پيك مخصوص از كوفه میرسد ( از طرف محمد اشعث
و به وصيت مسلم ) ، در ميان مردم خطبه میخواند و عدهای را كه به طمع
آمدهاند و وسط راه ملحق شدهاند
بر میگرداند ولی خود همچنان به طرف كوفه میرود . چرا ؟
28 - آقای صالحی برخورد با " حر " را از آن جهت مرحله تازهای
میخواند كه " حر " مأموريت دارد امام را دست بسته تسليم ابن زياد كند
، و با اين طرز ورود به كوفه احتمال هيچگونه مساعدتی از ناحيه مردم وجود
ندارد .
29 - آقای صالحی از " الاخبار الطوال " ص 227 نقل میكند كه پس از
آنكه نامه معروف ابن زياد - كه راه را منحصر كرده بود به تسليم يا
شهادت - به عمر سعد ، به امام ابلاغ شد ، فرمود : « فهل هو الا الموت ؟
فمرحبا به » ( 1 ) .
30 - آقای صالحی مینويسد ( تقريبا ) در آخر روز پنجم محرم فرمان ابن
زياد رسيد كه حسين بايد بيعت كند تا بعد درباره او تصميم بگيريم ، و
تقريبا در آخر روز ششم جواب امام كه هرگز تسليم نمیشوم به او ابلاغ شده
است ، و در آخر روز هفتم دستور رسيده است كه آب را بر حسين و اصحابش
ببند .
31 - آيا نمی توان گفت كه پيشنهاد امام به اينكه از كوفه مراجعت كند
، پس از آنكه خود به پای خود آمده است ، برای اين بوده كه انقلاب را
شديدتر كند و دامن بزند ؟ همانطور كه شمر آنگاه كه ابن زياد میخواست
پيشنهاد عمر سعد را بپذيرد گفت اگر حسين از چنگال تو خلاص شود او قويتر
و تو ضعيفتر خواهی بود .
32 - يكی ديگر از مطالب و سؤالات اينست كه امام چرا به مردم بصره
نامه نوشت و آنها را دعوت كرد ؟ آيا اين دعوت جز
دعوت به قيام عليه حكومت بود ؟ آيا جز نوعی دعوت به شورش و انقلاب
بود ؟ بالاتر اينكه چرا شب عاشورا حبيب بن مظهر را به ميان بنی اسد برای
دعوت آنها فرستاد ؟ چرا برادران و فرزندان و ياران خاص خود را در شب
عاشورا الزام به رفتن نكرد كه خونی نريزد ؟
33 - عجيب است كه آقای صالحی كه در تمام كتابش كوشش دارد كه
ابتدائی بودن قيام حسينی را نفی كند ، در صفحه 299 بخش چهارم پس از
آنكه اوضاع حكومت يزيد را از تحليل حرامها و تحريم حلالها و ظلمها و
استثمارها و غيره بيان میكند و آنها را با مواد خطبه امام در بيضه تطبيق
میكند ، میگويد : " اگر در اين شرائط از هيچ حلقومی ندائی بر نمی خاست
و اگر به فرض محال امام حسين تسليم بی قيد و شرط يزيد میشد ، در اين
صورت كشورهای ديگر ، اسلام را در قالب يزيد بن معاويه میشناختند ، زيرا
رئيس كشور اسلامی اگر هيچ مخالفی ( و معترضی ) نداشته باشد ، در نظر
دنيای خارج نماينده روح اسلام است ، آنگاه بيگانگان میگفتند كشور اسلامی
يعنی كشور ظلم و بيدادگری . . . حسين بن علی ( ع ) كه افق ديدش از مردم
عادی خيلی وسيعتر است چون اسلام را از نظر موقعيت خارجی و جهانی در چنين
وضعی میبيند وقتی كه به وی میگويند با يزيد بيعت كن ، میگويد : « و علی
الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد » . ( مقتل خوارزمی ، ج 1 ،
ص 184 " .
اين مطلب خود میرساند كه گاهی يك اعتراض و اظهار وجود آنقدر ارزش
دارد كه صدها نفر به خاطرش كشته شوند . پس
چرا خود آقای صالحی اينقدر از اينكه امام حسين معترض باشد امتناع دارد ؟
آنگاه میگويد : " از اين رو حسين بن علی تصميم میگيرد مقاومت كند . .
. تا دنيای خارج بداند اسلام را از دريچه افكار حسين بن علی و در قالب
فرزند پيغمبر بايد شناخت نه در قالب يزيد . . . تا دنيای خارج بداند
اسلام ، حسين ، فرزند برومندی را تربيت كرده است كه در راه دفاع از
انسانيت و عدالت و در راه آزادی و حريت و تقوا و فضيلت عاشقانه
جانبازی میكند . بنابر اين دفاع از موقعيت جهانی و بين المللی اسلام را
بايد جزئی از هدف وسيع و همه جانبه فرزند پيغمبر ( ص ) دانست " .
34 - آقای صالحی میگويد بعضی مثل " موسيوماريين " آلمانی در "
السياسة الحسينية " معتقدند كه امام حسين عمدا خواست صحنه مظلوميت
بسازد و مقدمات شهادت هر چه فجيعتر خود را فراهم كند تا بهتر و بيشتر
احساسات مردم را به نفع بنی هاشم و عليه امويها برانگيزد .
" ماربين " گفته است : " چندين سال متوالی حسين ( ع ) تدارك كشته
شدن خود را ديد و مقصدی بسيار عالی مد نظر داشت " ( ص 33 )
ايضا گفته است : " حسين بن علی چون قصدی جز كشته شدن كه مقدمه آن
خيالات عالی ( روليسيون ) مقدس بود مد نظر نداشت ، بزرگترين وسيله را
بی كسی و مظلوميت دانسته و اختيار كرد تا مصائب وی در قلوب مؤثر واقع
گردد . " ( ص 25 ) .
گفته است : " حسين ( ع ) در افشای ظلم و ستم بنی اميه و
ابراز خيالاتشان در عداوت بنیهاشم و اولاد محمد ( ص ) دقيقهای فروگذار
ننمود " ( ص 26 ) .
درباره طفل شيرخوار گفته است : " با آنهمه مصائب جانكاه و افكار
متراكمه و عطش و كثرت جراحات ، باز هم از مقصد عالی خود ( تحريك
احساسات ) صرف نظر ننمود و با اينكه میدانست بر فرزند صغيرش ، بنی
اميه رحم نخواهند كرد ، محض بزرگ ساختن مصائب ، خود او را بر سر دست
گرفته به ظاهر التجای آب برايش كرد و با تير جواب شنيد . "
35 - آقای صالحی در بخش آخر كتاب خود ص 309 مغالطه میكند و میگويد :
" ما معنی صحيح و قابل قبولی برای اين تعبير : " با كشتن امام حسين
اسلام زنده شد " تصور نمی كنيم ، چه زنده شدن اسلام به معنی عمل كردن به
احكام اسلام باشد و چه به معنی فتوحات اسلامی باشد و چه به معنی ضعف
حكومت بنی اميه باشد و چه به معنی متشكل شدن شيعه باشد و چه به معنی
رسوا شدن بنی اميه باشد . چگونه ممكن است با كشتن رئيس اسلام و حافظ
قرآن ، اسلام زنده بشود ؟ ! " .
36 - آقای صالحی مینويسد : " عبيدالله از عمر سعد فرمان را مطالبه كرد
و عمر نمیداد و مسئوليت را به گردن عبيدالله میانداخت " .
عثمان بن زياد گفت : " دوست داشتم همه فرزندان زياد تا قيامت ذليل
باشند و حسين بن علی كشته نشود " . ( طبری ، جلد 4 ، ص 375 ) .
" مرجانه " مادر ابن زياد گفت : " يا خبيث قتلت ابن
رسول الله ، والله لا تری الجنة ابدا " ( 1 ) . ( تذكره سبط ص 259 )
يحيی بن الحكم ( برادر مروان حكم ) گفت : " بين شما و پيغمبر خدا در
روز قيامت جدائی افتاد . من ديگر در هيچ كاری با شما شركت نمی كنم " .
( طبری ، جلد 4 ، ص 356 )
يحيی بن الحكم وقتی كه سر امام را مقابل يزيد ديد ، از روی ناراحتی و
تأسف گفت : " سميه بايد فرزندانش به عدد ريگهای بيابان باشد ولی
فرزندان دختر پيغمبر بايد كشته و نابود گردند " ( طبری ، جلد 4 ، ص 352
)
هند زن يزيد وقتی كه از ماجرا آگاه شد خود را در لباس مخصوص مستور
كرد و از اندرون خانه به مجلس مردان آمد و گفت : آيا اين سر حسين فرزند
فاطمه است ؟ يزيد گفت : آری ، سر حسين فرزند فاطمه است ؟ تو برای او
گريه و عزاداری كن . خدا بكشد ابن زياد را كه در كشتن او تعجيل كرد . (
طبری ، جلد 4 ، ص 356 )
به نظر من از اينها بالاتر اينكه معاويه پسر يزيد خود را از خلافت خلع
كرد و بر يزيد و بر معاويه لعنت فرستاد و حق را به جانب حسين ( ع ) و
علی ( ع ) داد . عليهذا بزرگترين اثر حادثه كربلا اين بود كه پرده نفاق را
دريد و حساب سلطنت عملا از حساب دين جدا شد ، و اگر حادثه كربلا نبود ،
امويين به نام دين بر مردم حكومت میكردند و البته اين چسبيدن آنها به
دين ، در نظر عدهای آنها را تبرئه میكرد و در نظر عده بيشتری دين را
ملوث مینمود
حداقل اثر قيام حسينی اين بود كه ميان خلفا و دين برای هميشه تفكيك شد
.
يكی ديگر از آثار اين بود كه درجه محبوبيت امام حسين فوق العاده بالا
رفت ، واقعا " شهيد امت " ، " قهرمان فداكاری " در جهان اسلام
شناخته شد ، به صورت نيروئی مقدس درآمد ، مصداق : « ان الذين آمنوا و
عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا »( 1 ) شد . امام خود در روز
عاشورا - به نقل طبری ، ج 4 ، ص 346 ، و مقتل خوارزمی ، جلد 2 ، ص 34 -
فرموده است : " « و ايم الله انی لارجو ان يكرمنی الله بهوانكم »" (2).
37 - به عقيده آقای صالحی آنجا كه امام از تسليم امتناع میكند ، تسليم
به ابن زياد مراد است و اين غير از بيعت با يزيد است . به عقيده ايشان
امام حاضر بود با يزيد بيعت كند ولی حاضر نبود تسليم بلا شرط ابن زياد
شود ، زيرا قطع داشت كه او را ذليلانه میكشد .
38 - آقای غفاری در مقدمه " بررسی تاريخ عاشورا " پس از طرح يك
سلسله سؤالها از اين قبيل كه آيا عمل اباعبدالله فرار از بيعت بود يا
اجابت دعوت كوفيان و يا قيام و نهضت و ثوره و انقلاب ؟ ، خود شق سوم
را انتخاب میكند و مدعی میشود مقدمات و عللی پيدا شده بود كه ايجاب
میكرد امام قيام و اقدام كند و دلائل و قرائنی در دست است كه امام از
پيش در فكر نهضت
و انقلاب بوده است .
اما جريانهائی در زمان معاويه پيش آمده بود :
الف - از همه مهمتر موروثی كردن خلافت بود كه بزرگترين بدعتها به شمار
میرفت و در واقع جامه عمل پوشيدن به آرزوی ديرين ابوسفيان بود كه
تلقفوها تلقف الكرش ، اما والذی يخلف به ابوسفيان لا جنة و لا نار . در
مقابل چنين بدعتی سكوت جايز نبود .
ب - وضع شيعيان برخلاف قرارداد صلح امام حسن فوق العاده سخت و
غيرقابل تحمل بود . سياست اموی بر ريشه كن كردن اساس تشيع بود . معاويه
در يك بخشنامه مینويسد : " من اتهمتموه بموالاش هؤلاء القوم فنكلوا به و
اهدموا داره " ( 1 ) . در بخشنامه ديگری مینويسد : " انظروا الی من
قامت عليه البينه انه يحب عليا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا
عطاءه و رزقه " ( 2 ) . ( ابن ابی الحديد ، ج 3 ، ص 15 ، چاپ مصر ) .
ج - سب و لعن علی عليه السلام به طور رسمی در خطبههای نماز جمعه .
د - عدم قبول شهادت شيعيان و محروميت آنها از حقوق اجتماعی .
ه - قتل اكابر شيعيان از قبيل حجر بن عدی و رشيد
هجری به جرم تشيع .
و - اثر سوء تبليغات اموی و قراردادن معاويه در صف صحابه كبار به
طوری كه اگر وضع به همين منوال پيش میرفت روزی میرسيد كه مردم اسلام را
جز آنكه معاويه معرفی كرده نشناند .
اما جريان اينكه امام حسين از پيش در صدد اقدام بود :
مقدمه اين بحث بايد طرح شود كه روش حضرت امير و حضرت مجتبی و حضرت
سيدالشهدا و در حقيقت تابع يك اصل كلی بود و آن اينكه آنها در عين
اينكه خود را صاحب بالاستحقاق خلافت میدانستند ، هيچگاه فقط به خاطر غصب
خود خلافت قيام نمیكردند و از اصلی كه علی ( ع ) در موقع خلافت عثمان
فرمود پيروی میكردند : « والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن
فيها جور الا علی خاصة